داییم چند مدت پیش کشته شد. دایی که تعداد دیدنش به تعداد انگشتان دست هم نمیرسید. همیشه فقط میشنیدیم که سرمایهدار بزرگی است و پول از پارویش بالا میرود یا به قول خواهرها و برادرهایش اول سرمایهدار استان بوده است. به قدری هم را نمیشناختیم که در خیابان اگر هم را میدیدیم محال بود هم را بشناسیم. ظاهرا در یکی از واپسین روزهای 1399 در یکی از خانههای لوکسش بوده که افرادی آمدهاند و خودش و همسرش را کشتهاند و خانه را هم به آتش کشیدند. دایی کوچکم میگفت اینقدر تیر بر بدنش خالی کرده بودند که معلوم بود دشمنی عمیقی در کار بوده است.
الان نمیخواهم راجع
داستان رمضان و روزها و شبهایش
مثل سم بارترام در زندگی تلاش بیهوده نکنیم
هم ,بوده ,یکی ,سرمایهدار ,دایی ,میگفت ,هم را ,بوده است ,یکی از ,در یکی ,کشتهاند و
درباره این سایت