ماه رمضان هم به اتمام رسید. چند باری قصد کردم که راجبش بنویسم اما نشد تا اینکه زمان از دست رفت و این ماه به پایان آمد اما به هر حال به خودم گفتم سعی خود را بکنم تا چند کلامی از این ماه بنویسم.

ماه رمضان، ماهی که برای ما ایرانیان علاوه بر مذهبی بودن آن، نوستالژی‌های خاصی را به همراه دارد. از بچگی‌هایمان گرفته که اصرار داشتیم ما را برای سحری بیدار کنند تا اینکه بتوانیم تا ظهر دوام بیاوریم و روزه کله گنجشکی بگیریم. از سحری‌هایی که به اصرار مادر باید تا لقمه آخر غذا می‌خوردیم تا حال و هوایی که دعاها و مناجات خاص آن زمان برایمان داشت.

از افطارهایی که بدو بدو می‌خواستیم کل سفره را خالی کنیم اما به زور و اجبار مادر ابتدا باید آب جوش افطار را می‌خوردیم. داغ داغ می‌خوردیم تا رخصت رسیدن به گزینه‌های دیگر روی سفره صادر شود.

دلمان برای آن بچگی‌ها تنگ شده است. از اینکه به ما هم التماس دعا می‌گفتند تا فکر کنیم داریم بزرگتر می‌شویم. از آن حال خوب روزه کله گنجشکی که بعدها هر چه کردیم آن شیرینی بار اول برایمان زنده نشد که نشد. نمی‌دانم چه شده است؛ حس‌هایمان مثل گذشته نیست، زولبیا و بامیه‌هایمان خوشمزگی سابق را ندارند. آن طاقت فرسایی با پایان شیرین داستان دیگر وجود ندارد. مثل اینکه مثل فیلم‌هایمان پایان باز وجود دارد.

سریال‌ها و فیلم‌های گذشته در ماه رمضان هم حس و حال دیگری به ما منتقل می‌کرد. انگار واقعی‌تر بودند، احساس نزدیکی بیشتری با آن داشتیم و انتظار شیرینی برای شروع شدنشان می‌کشیدیم.

اولین ماه رمضان بدون برنامه ماه عسل

ادامه مطلب

داستان رمضان و روزها و شب‌هایش

مثل سم بارترام در زندگی تلاش بیهوده نکنیم

المپیک ویژه کم‌توانان ذهنی 1976 سیاتل و درس مهربانی

زمانی که انجام کارهای درست غیرممکن می‌شود

رمضان ,حال ,اینکه ,می‌خوردیم ,هم ,نشد ,ماه رمضان ,کله گنجشکی ,تا اینکه ,روزه کله ,اما به

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

mahdi-adreknii zarintaj بــوی کُنـْـدُر weloff چمنسار pikasolart دفتراسنادرسمی 124 شوشتر استان خوزستان به سردفتری جعفرزلقی وب لاگ امیرحسین اسعدی دکوراسيون کوراس نویسنده